سوگیریهای متعصبانه و نگرشهای تبعیضآمیز جنسیتی، همواره در پژوهشهای علمی اتفاق افتاده است و نتیجههای حاصل از این پژوهشها را تحتالشعاع قرار داده است. یکی از مفروضات بهزبانآوردهنشده که اغلب زمینههای علمی پژوهشهای مختلف را درگیر میکند، دگرجنسگرامحوری علمی است.
این اصطلاح، به گرایش محققان برای استفاده از اصول، یافتهها و روشهای علمی برای حمایت از این فرض دلالت دارد که همه باید به جنس مخالف تمایل داشته باشند. در غیر این صورت نابههنجار هستند.
علاقه به جنس مخالف بهعنوان جهتگیری جنسی ارجح و یک پایه برای تحقیقات دربارهی جنس، رابطهی جنسی و جنسیت در نظر گرفته میشود. از سوی دیگر، گرایش به جنس مخالف و گرایش به همجنس بهعنوان دو قطب متضاد در نظر گرفته میشوند و دگرجنسگرایان بهعنوان گروه کنترل، ملاک مقایسه برای آنچه در مورد همجنسگرایان متفاوت است، تعیین میشوند. در این مدل دو دو یی، دوجنسگرایی بهندرت در نظر گرفته میشود و این نکته که دوجنسگرایی ممکن است متفاوت از همجنسگرایی و دگرجنسگرایی باشد، اغلب نادیده گرفته میشود. پژوهشها دربارهی همجنسگرایی، اغلب منجر به صدمهدیدن این قشر بهواسطهی روانپزشکانهشدن این پدیده، ایجاد تحریم اجتماعی و تبعیضهای قانونی شده است. این عواقب منفی، اغلب از طریق روند «دیگریسازی» اعمال میشوند چراکه این افراد را تبدیل به «دیگری» یا افرادی کرده است که درک متفاوتی دارند یا نسبت به دگرجنسگرایان خطرناک هستند. روند «دیگری»سازی در خدمت علامتگذاری و نامگذاری کسانی قرار دارد که تصور میشود «متفاوت» از افراد نامگذارنده هستند. این روند موجب میشود «دیگری»ها به حاشیهی جامعه سوق داده شوند و در این راستا آنها را بهعنوان «نازیبا»، «خطرناک»، «غیر اخلاقی»، و یا «رقتبار»، «قربانی» و «آسیبدیده» نمایش میدهد.
علوم در مورد همجنسگرایی، از طریق معرفی این پدیده بهعنوان یک بیماری نیازمند درمان، بهطور فعال درگیر در این روند «دیگریسازی» شدهاند. روابط قدرت، عمیقن در این فرآیند، قابل مشاهده و پیگیری هستند. روانپزشکان، این قدرت را در دست دارند که تعیین کنند چه چیزی طبیعی است. آنها میتوانند هویت درون گروه و خارج از گروه «خودی» را تعیین کنند. تاثیر این برداشت از یک گروه بهعنوان «دیگری» بر سیاست عمومی در قبال این گروه تاثیرگذار است. بهعنوان مثال، زمانیکه اولین بحران بیماری ایدز در دههی هشتاد میلادی ظاهر شد، این بیماری بهعنوان «بیماری همجنسگرایان» نامیده شد. از آنجا که این بیماری بیشتر در جامعهی مردان همجنسگرا دیده می شد، افراد همجنسگرا بهعنوان عاملان سرایت بیماری ایدز به دیگران در نظر گرفته میشدند. در آن زمان، منابع اندکی برای اطلاعرسانی و پاسخ به این تراژدی بسیج شده بودند.
سازمانها و گروههای سیاسی و مذهبی مخالف همجنسگرایی، برای ارائه و ترویج دیدگاههای خود، گاهی به رویکرد علمی متوسل میشوند و ادعاهای خود را حاصل نتایج علمی و عینی معرفی میکنند، اما نگاهی به روششناسی این مطالعات نشان میدهد که اغلب این پژوهشها آمیخته به سوگیری و تعصب هستند.
این سازمانها با سوءاستفاده از علم، برای ایجاد گونهای از حس مغایرت در مردم نسبت به همجنسگرایان، تلاش میکنند. آن ها از مطالعات علمی، برای تولید ترس، ایجاد حس انزجار، ارایهی یک منطق برای ترحم، نشاندادن ماهیت تغییرپذیر جهتگیری جنسی و القای این تفکر که دگرجنسگرایی هویت برتری نسبت به همجنسگرایی است، استفاده میکنند. یکی از راههای اصلی این سازمانها، استفاده از علم بهمنظور ایجاد حس ترس، وحشت و القای این تفکر به مخاطبان است که افراد همجنسگرا قصد از بین بردن خانوادهی سنتی را دارند و یا این افراد به کودکان آسیب میرسانند. آنها با تمرکز بر خانواده، به مخالفت با قانونیکردن ازدواج افراد همجنس میپردازند و تلاش برای ارایهی دلایلی منطقی برای مخالفت با آن دارند. بهزعم یکی از این افراد (دابسون، 2008) دلیل مخالفت با ازدواج همجنسگرایان این است که کودکان والدین همجنسگرا اغلب آسیب میبینند زیرا بهندرت در همجنسگرایان تکهمسری دیده میشود و اغلب آنها در طول عمرشان بیش از سیصد شریک عوض میکنند! [و حتا برخی از مطالعات بهطور معمول بیش از یکهزار شریک را تخمین زدهاند!] دابسون، منبعی برای این ادعایش ذکر نکرده است و تنها به ذکر «برخی مطالعات» اکتفا کرده میکند. بههمیندلیل پیداست که او صرفن برای اعتبار بخشیدن به ادعاهای خود، تلاش میکند آنها را علمی نشان دهد. همچنین او همجنسگرایان را افرادی با میل جنسی بسیار زیاد (هایپرسکشوال) و «بیش از حد خطرناک برای کودکان» معرفی میکند. ادعاهایی مانند این که همجنسگرایی در اثر فساد یا بیماری روانی به وجود میآید و عمر فرد را کوتاه میکند یا نشاندهندهی یک شخصیت خودشیفته است، عقاید تعصبآمیزی هستند که فرآیند ایجاد یک گروه را بهعنوان «دیگری» تسهیل میکنند.
با توجه به آنچه ذکر شد، امروزه پرهیز از دگرجنسگرامحوری و تداوم فرآیند دیگریسازی، یکی از چالشبرانگیزترین مواردی است که پژوهشگران در مطالعات مختلف دربارهی اقلیتهای جنسی لازم است رعایت کنند. چالشی که گاه تبدیل به پاشنهی آشیل یک پژوهش میشود و میتواند آن را از اعتبار ساقط کند.
برگرفته از:
Mohr,j.M.(2008). Oppression by Scientific Method: The Use of Science to “Other” Sexual Minorities. JOURNAL OF HATE STUDIES. Vol. 7:21. P: 22-45