مستند داستانی «از صفر تا سکو» که حکایتِ بخش‌هایی از زندگی سه خواهر قهرمان ووشوکار (شهربانو، الهه و سهیلا منصوریان) اهل سمیرمِ استان اصفهان است، روز یک‌شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، در روز افتتاحیه‌ی جشنواره‌ی سینما حقیقت روی پرده رفت. دومین اکران این فیلم مستند ۱۵ آذر بود. به‌دلیل استقبال زیاد مخاطبان، این فیلم امکان پخش در بخش «پخش ویژه‌»ی جشنواره، پنج‌شنبه، ۱۸ آذر را نیز یافت. این فیلم به کارگردانی سحر مصیبی تهیه‌شده است و تهیه‌کننده‌های آن مهتاب کرامتی و طهورا ابولقاسمی هستند. گفتنی است که «از صفر تا سکو» جایزه‌ی بهترین فیلم مستند جشنواره حقیقت؛ «نشان فیروزه» را به خود اختصاص داد.

مطلب‌های گوناگونی راجع به این فیلم نوشته شده است که هر کدام به «از صفر تا سکو» از جنبه‌ای متفاوت نگاه کرده‌اند. پس از تماشای فیلم، ناخودآگاه فیلم واقع‌گرای «کافه ترانزیت» به کارگردانی کامبوزیا پرتوی را به خاطر آوردم. هرچند که فیلمِ پرتوی مستند نبود اما به اندازه‌ی کافی جلوه‌گر بخش‌های بسیاری از زندگیِ واقعیِ کسان زیادی بود که سدهای خانواده و جامعه را با همه‌ی دشواری‌ها کنار می‌گذارند و حتا وقتی همه‌چیزشان را از کف داده‌اند، باز از پا نمی‌نشینند. آن‌ها لزومن روی سکوی قهرمانی پا نمی‌گذارند، اما مثل سه خواهر منصوریان، با تلاش فراوان خود به جهانشان معنای جدیدی می‌دهند و قهرمان می‌شوند و می‌مانند.

این نوشته بیش از آن‌که به جنبه‌های مختلف «از صفر تا سکو» بپردازد، قصد دارد که از خلال مرور شباهت‌ها و تفاوت‌های وقایع این مستند و فیلم «کافه ترانزیت» که حدود ده سال پیش تهیه شده است، به بررسی مختصر وضعیت زنان در سطح جامعه بپردازد، چراکه باور دارد هر دوی این فیلم‌ها بازتابی واقعی از تجربه‌ی زندگی بسیاری از زنان، در جامعه‌های مختلف از جمله در ایران هستند. این مطلب به‌اختصار به وضعیت زنانی که وظیفه‌ی تامین معاش خانواده‌ی خود را بر عهده می‌گیرند می‌پردازد.

وجه مشترک نخست: تامین معاش خانواده

از جمله پررنگ‌ترین بخش‌هایی که در زندگی خواهران منصوریان نمایش داده شد، نقش تعیین‌کننده‌ی آن‌ها در تامین معاش خانواده است که در عرف و قانون از این نقش با نام «سرپرستی خانوار» یاد می‌شود. «از صفر تا سکو» نشان می‌دهد که الهه و دیگر خواهرانش پس از این‌که پدرشان خانه را ترک می‌کند، تصمیم می‌گیرند که با کار و تلاش وضعیت زندگی خود و خانواده را تغییر دهند. مسیر انتخابی آن‌ها ورزش است. آن‌ها در کنار فعالیت‌های دیگر معیشتی‌ای که انجام می‌دهند، به‌سختی مشغول تمرین برای شرکت در مسابقه‌های تیم ملی هستند. به گفته‌ی آن‌ها یکی از انگیزه‌هایشان جایزه‌های این مسابقه‌ها به‌عنوان درآمدی برای خانواده است.

از جمله شباهت‌های این سه خواهر با شخصیت اصلی «کافه ترانزیت»، ریحان (با بازی فرشته صدرعرفایی)، در همین موضوع «سرپرستی خانوار» است. ریحان پس از فوت همسرش از رسم‌ها و عادت‌های مردم منطقه‌ای که همسرش به آن تعلق داشته است پیروی نمی‌کند و در نتیجه از ازدواج با برادر شوهر سابقش، ناصر (با بازی پرویز پرستویی) امتناع می‌کند. او تصمیم می‌گیرد که قهوه‌خانه‌ای را که از همسرش به ارث برده است احیا کند و در آن مشغول به کار شود تا ناصر بهانه‌ای برای دخالت در زندگی او نیابد. عدم تمایل ناصر به این جریان، به‌ویژه هنگامی‌که کافه‌ی ریحان رونق می‌گیرد، بهانه‌ی ایجاد چالش‌های متعددی است که برای ریحان به وجود می‌آید.

طبق عرف، مذهب و همین‌‌طور از نگاه قانون، مردان در جامعه‌ی ایران وظیفه‌ی سرپرستی خانواده را برعهده دارند. از این‌رو قانون‌ها در همین راستا تنظیم شده‌اند. در نتیجه، اگر کسی یا کسانی در وضعیتی قرار گیرند که خارج از این وضعیت عمومی باشد دچار چالش‌هایی هستند. به‌عنوان نمونه، یکی از این چالش‌ها حق عائله‌مندی یا حق اولاد برای «زنان سرپرست خانوار» یا «دختران خود سرپرست» است که تنها چند سال است که در قانون گنجانده شده است. به‌علاوه، در یک شغل یک‌سان، به زنان، بنا به عرف و تنها به‌دلیل زن‌بودن‌شان، دستمزد کمتری نسبت به مردان تعلق می‌گیرد. بهانه‌ی این امر نیز به همان نگاه جامعه نسبت به زنان بر می‌گردد.

برخی از سدهای عرفی برای زنان نان‌آور خانواده

در بخشی از فیلم وقتی سه خواهر در حال راه‌رفتن در شهرستان کوچک خود، سمیرم هستند، توضیح می‌دهند که پوشش اغلب زنان سمیرم چادر است، اما آنان علاقمندند و عادت دارند که با لباس ورزشی در فضای عمومی ظاهر شوند که در ابتدا دشواری‌های فراوانی برای آن‌ها داشته است. اما به‌مرور موفقیت‌های آن‌ها سبب می‌شود که در جامعه‌ی کوچک شهرستانشان به یک مقبولیت نسبی در میان مردم برسند و از دشواری‌های عبور و مرورشان به‌واسطه‌ی این موفقیت‌ها کمی کاسته شده است. از جمله سدهایی که برای زنان در محیط‌های اجتماعی و کاری وجود دارد، وضعیت ظاهری آن‌هاست که می‌تواند حضور و تحرک آن‌ها در جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. از گوشه‌کنایه‌ها و ممانعت‌های برخی از خانواده‌ها گرفته تا متلک‌های بعضی از رهگذران و در نهایت گشت‌های ارشاد که گاه‌به‌گاه در گوشه‌وکنار شهر (اغلب در شهرهای بزرگ‌تر و مکان‌های پر رفت‌وآمد) به تذکر در این زمینه می‌پردازند.

ریحان نیز از مساله‌ی مشابهی رنج می‌برد. او که از عرف جامعه (در رابطه با ازدواج با ناصر) سر باز زده است، مدام با محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که ناصر به بهانه‌های مختلف برایش ایجاد می‌کند. در پایان فیلم حتا شاهدیم که این فرد با انگی که به ریحان می‌زند، باعث می‌شود که کافه‌ی پر رونق ریحان را تعطیل کنند. نقش ناصر در کافه ترانزیت تاکیدی بر سدهایی است که خویشاوندان نزدیک می‌توانند به‌دلیل تعصب‌های خود (که اغلب با عنوان مراقبت از آبرو و ناموس مطرح می‌شود) به وجود آورند.

برخی حمایت‌ها از زنان نان‌آور خانواده

در «از صفر تا سکو» شهربانو با «امید» ازدواج کرده است. به نظر می‌رسد که امید حامی خوبی برای شهربانو در زمینه‌ی مسیری که برای زندگی‌اش برگزیده است باشد. حتا در بخشی از فیلم امید از این‌که نقش او و حمایت‌هایش در موفقیت‌های شهربانو کم‌تر ذکر می‌شود گلایه می‌کند. او باور دارد، و به‌واقع هم چنین است که در جامعه‌ی ایران کم‌تر کسی ممکن است به انتخاب این مسیر زندگی برای یک زن احترام بگذارد و از آن حمایت کند. آن‌طور که فیلم نمایش می‌دهد این نقش حمایت‌گرانه تا حد زیادی توانسته است بر روی روحیه، اعتمادبه‌نفس و انگیزه‌های شهربانو تاثیر بگذارد.

نقش مادر این خانواده نیز در حمایت و پشتیبانی از این سه خواهر چشم‌گیر است. او در عین این‌که به فرزندان خود وابسته است اما برخلاف بسیاری که در این موقعیت ممکن است خود سدی برای فرزندان خود باشند، آن‌ها را حمایت می‌کند و پیگیر فراز و نشیب‌های زندگی آنان است. او در نهایت آغوش گرم و صادقی است که به فرزندانش اعتماد دارد و این خود اعتمادآفرین است.

ریحان هم در موقعیت‌های مختلف با حمایت‌هایی از سوی اطرافیان خود (که البته پیشتر خود حمایت‌شان کرده است) قرار می‌گیرد. برای نمونه، در صحنه‌ای که پلیس‌ها به‌دنبال دختر مهاجر وارد کافه می‌شوند، نقش گارسون در حمایت از او چشم‌گیر است و باعث ایجاد اندکی آرامش برای ریحان می‌شود. همین حمایت‌های اندک نیز بارقه‌هایی از امید و اعتماد را در ریحان ایجاد می‌کند.

وجه مشترک دو؛ تسلیم‌نشدن

یکی از وجه‌های پر رنگ شهربانو، الهه، سهیلا و ریحان تسلیم‌نشدن و از پا ننشستن است. آن‌ها با وجود همه‌ی سدهایی که با آن مواجه هستند، برای رسیدن به هدف‌های خود از پا نمی‌نشینند که این خود به آن‌ها هویتی متفاوت از دیگران می‌دهد. الهه و سهیلا بعد از خط خوردن از تیم چند روزی غصه می‌خورند، اما این اندوه آن‌ها را منفعل نمی‌کند. دوباره تمرین‌های خود را از سر می‌گیرند و خود را برای مسابقه‌های بعدی آماده می‌کنند. شهربانو در اولین مسابقه‌ی خود در مالزی کمی تحت‌تاثیر جو مسابقه قرار می‌گیرد اما خیلی‌زود روحیه‌ی خود را باز می‌یابد و درنهایت مدال طلای مسابقه‌ها را به دست می‌آورد. ریحان هم در مرحله‌های مختلف فیلم در مقابل سدهای متعددی که پیشِ رو دارد می‌ایستد. او با وجود همه‌ی سختی‌هایی که کشیده است و در عین این‌که کافه‌اش را که مدت‌ها برای آن زحمت کشیده است تعطیل کرده‌اند در صحنه‌ی پایانی فیلم برای اجاره‌ی کافه‌ای دیگر اقدام می‌کند و با این کار نشان می‌دهد که نیروی درونی‌اش بزرگ‌ترین داشته‌ی اوست که نمی‌گذارد از پا بنشیند.

دشواری‌ها، تبعیض‌ها و کاستی‌ها برای زنانی که زندگی خود را یک‌تنه می‌گردانند کم نیست. این وضع می‌تواند برای بسیاری از زنان، در عین تمام تلاش و کوششی که می‌کنند بازدارنده باشد. از این‌رو حمایت‌های نهادها، سازمان‌ها و افراد می‌تواند بسیار راه‌گشا باشد. اطلاع‌رسانی در مورد وضعیت این افراد و نیز در زمینه‌ی حمایت‌های مختلف برای ایشان نیز خود گامی اثرگذار است که سازندگان «از صفر تا سکو» و «کافه ترانزیت» به‌خوبی از پس آن برآمده‌اند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله