پرچم افتخار بیناجنسی
پرچم افتخار بیناجنسی
روز ۲۶ ماه اکتبر برابر با ۴ آبان‌ماه به‌نام روز مشاهده‌پذیری افراد بیناجنسی (Intersex) نام‌گذاری شده است.

 

حقوق نوزاد بیناجنسی

 

پیرامون نویسنده:
آلیس درگر (Alice Dreger) آمریکایی، تاریخ‌شناس پزشکی و نویسنده‌ی علمی‌ای است که کارهایش در نیویورک‌تایمز،‌ مجله‌های آتلانتیک و وال‌استریت منتشر شده‌اند. او در میشیگان زندگی می‌کند و جدیدترین کتابش «انگشت وسط گالیله: بدعت‌گذاران، فعالان و جستجوی عدالت در علم» نام‌دارد.

 

انسان‌ها به این  گرایش‌ دارند که بپندارند همه به‌سادگی، مرد یا زن به‌دنیا می‌آیند، اما طبیعت خلاف آن را به ما نشان می‌دهد. تقریبن یکی از هر دوهزار کودک با اندام‌های‌ جنسی میان گونه‌های مرد و زن به‌دنیا می‌آید. اندام‌های‌ جنسی آن‌ها ممکن است چیزی را شامل‌ شوند که بیشتر شبیه یک کیر (Penis) است به‌همراه چیزی‌که به‌نظر‌ می‌رسد دهانه‌ی واژن باشد. گونه‌های ظریف‌تر رشد جنسی میانی، متداول‌تر از آن نوع هستند. درحقیقت، یافته‌های علمی جدید نشان‌ می‌دهند که یک تن در میان هر صد نفر از ما ممکن است دارای گونه‌ای از رشد جنسی غیر از نوع‌های غالب زن و مرد باشد. هرچند بسیاری از افراد هرگز شانس آگاه‌شدن از آن را نخواهند داشت.

بااین‌وجود، دلبستگی‌ فرهنگی به ایده‌ی یک دسته‌بندی ساده و شفاف میان (فقط) دوجنس بسیار عمیق است. بسیاری از پزشکان بر این باور هستند که ما نمی‌توانیم کاری درباره‌ی آن لنگر فرهنگی انجام‌ دهیم. آن‌ها می‌گویند شما نمی‌توانید جامعه را تغییر دهید. بنابراین، آن‌ها بر این باور هستند که گاهی به‌خاطر کودکان لازم است جراحی‌های «اصلاحی» انجام‌ شود تا کودکانی که بیناجنسی به‌دنیا آمده‌اند را بیشتر به آن‌چه که مرد یا زن بودن رایج است، شبیه کرد. اگرچه توصیف روشن آمار می‌تواند سخت باشد؛ به‌نظر می‌رسد که امروزه در آمریکا دست‌کم یکی از سیصد کودک با تفاوت در رشد جنسی (DSD) به‌دنیا می‌آید. بسیار بدیهی است که یک پزشک متخصص کودکان ممکن است مشاوره‌ای تخصصی را پیشنهاد دهد.

تغییرات در رشد معمول جنسی بیشتر در پسران و در اکثر وقت‌ها به‌شکل «هیپوسپادیاس» ظاهر می‌شود. هیپوسپادیاس وضعیتی است که در آن دهانه‌ی مجرای خروجی ادرار، نه در بالای کیر بلکه در پایین آن یا بر روی بدنه‌ی کیر و یا در موارد بسیار نادر در انتهای آن قراردارد. امکان تولد با رشد غیرمعمول‌ جنسی برای دخترها هم وجود دارد. برای نمونه، در زمان رشد رویانی، چوچوله (Clitoris) ممکن است بیش از حد متوسط رشد کند و گاهی ممکن است شبیه کیر کوچکی دیده شود.

در حقیقت،‌ این تغییرات‌ جنسی به این دلیل اتفاق می‌افتند که مرد معمولی و زن معمولی دو انتهای یک پیوستگی تکاملی را نشان می‌دهند. هم چوچوله و هم کیر، در مسیر تکاملی خود از یک پروتئین مشابه (proto-organ) رشد می‌کنند. به‌همین‌شکل، لبه‌ی بیرونی واژن (labia majora) و کیسه‌ی بیضه (scrotum) از بافتی یک‌سان رشد می‌کنند. آلت تناسلی بیشتر نوزادهای تازه‌متولدشده، ولی نه همه‌ی نوزادها، در یکی از دو انتهای طیف تکاملی رشد کرده است.

اندام‌های‌ جنسی تنها مولفه‌ی تأثیرگذار در زیست‌شناسی‌ جنسی نیستند. چیزی که ما آن را به‌سادگی «جنس زیستی» (biological sex) می‌خوانیم در حقیقت، صفتی است که فاکتورهای زیادی را از جمله هورمون‌های مختلف، گیرنده‌های هورمون، اندام‌های‌ جنسی بیرونی، اندام‌های باروری درونی و موردهای بسیار دیگر دربرمی‌گیرد.

در نتیجه، ده‌ها راه متفاوت برای رخ‌دادن چیزی که می‌توانیم آن را «بیناجنسی» بخوانیم وجود دارد.

بعضی از گونه‌های بیناجنسی در هنگام تولد قابل مشاهده نیستند. برای نمونه، این زمانی اتفاق می‌افتد که نوزاد به‌دنیاآمده به‌ظاهر مرد یا زن است، اما بعضی اندام‌های داخلی جنس دیگر را هم دارد. برخی افراد متوجه نمی‌شوند که به شکل نسبی دارای نوعی از رشد جنسی غیرمعمول هستند تا زمانی‌که بالغ شوند و رشد آن‌ها با آن‌چه که انتظار می‌رود مطابقت نداشته باشد. برخی زمانی از آن آگاه می‌شوند که سن آن‌ها بیشتر می‌شود و با مشکل‌هایی در ارتباط با بچه‌دارشدن روبه‌رو می‌شوند و از طریق معاینه‌های پزشکی متوجه‌ می‌شوند که جنس آن‌ها بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که انتظارش را داشته‌اند.

تشخیص دیرهنگام بیناجنسی مزیتی به‌همراه دارد و آن این است که شانسی را به فرد می‌دهد که درباره‌ی تغییر و یا عدم تغییر بدن خود دست به انتخابی آگاهانه بزند. درحالی‌که دیگران این انتخاب را برای نوزادان به‌دنیاآمده با ناهنجاری‌های‌ جنسی انجام می‌دهند. دست‌کم از دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی در پزشکی‌ کودکان، زمانی‌که نوزادی آشکارا بیناجنسی است، تغییر بدن نوزاد از طریق جراحی به‌منظور شکل‌یافتن و عمل‌کردن در راستای معیارهای فرهنگی در همه‌جای دنیا شیوه‌ای معلمول بوده‌ است.

جراحی اصلاح هیپوسپادیاس، انتقال دهانه‌ی مجرای خروجی ادرار به بالای کیر را شامل می‌شود. امروزه بسیار رایج است که متخصصان مجاری ادراری در آمریکا از آن به‌عنوان جراحی «نان و کره» (bread and butter) یاد می‌کنند. این کارنه‌تنها به این دلیل  انجام‌ می‌شود که برخی بزرگسالان بر این باورند که یک کیر هیپوسپادیک شکلی اشتباه دارد، بلکه آن‌ها هم‌چونان اعتقاد دارند که اگر شما می‌خواهید بزرگ‌ شوید و مردی عادی باشید، باید ایستاده ادرار کنید.

پزشکان هرروزه در بیمارستان‌های کودکان سراسر دنیا این جراحی‌ها و جراحی‌های «عادی‌سازی» (normalisation) دیگر را انجام می‌دهند، اما بحث پیرامون آن‌ها به‌طور فزاینده‌ای در بیست سال گذشته افزایش‌ یافته‌ است و اکنون به اوج خود رسیده است. به این دلیل که فعالان حقوق بیماران بیناجنسی، به شکل تأثیرگذاری جراحی‌های عادی‌سازی اندام‌ جنسی کودکان را به‌عنوان گونه‌ای از نقض حقوق بشر معرفی کرده‌اند؛ با این استدلال که کودکان باید این اجازه را داشته باشند تا بزرگ‌ شوند و خودشان تصمیم‌ بگیرند که آیا می‌خواهند جراحی‌های اختیاری تغییر جنسیت را انجام بدهند یا نه.

جراحی‌های «تعمیر» (fixing) اندام‌های‌ جنسی ممکن است رایج باشند اما بی‌خطر نیستند. یک متخصص برجسته‌ی مجاری اداری کودکان، در سال ۲۰۱۵ میلادی در نوشته‌ای خطاب به همکاران خود اقرار می‌کند که: «ما، متخصصان مجاری ادراری، برای سال‌ها به‌شکل مداوم مشکل‌هایی را که بیماران ما در ارتباط با جراحی هیپوسپادیاس تجربه‌ کرده‌اند دست‌کم گرفتیم». و برخی جراحی‌ها بسیار بیشتر از ترمیم هیپوسپادیاس به بدن فرد آسیب می‌رسانند. برای نمونه، روش جراح‌ها در برخورد با کودکان مرد ژنتیکی به‌دنیا‌آمده با اندام‌ جنسی میانی و بیضه‌های داخلی، عمومن برداشتن بیضه‌ها و تبدیل اندام‌های‌ جنسی نوزاد به چیزی که بیشتر شبیه اندام‌های‌ جنسی زنانه باشد، بوده‌است.

این کار، شامل برداشتن بخش‌هایی از کیر (phallus) نوزاد می‌شود به این منظور که بیشتر به چوچوله شبیه‌ شود. جراحان البته تلاش‌ می‌کنند تا آسیب وارده به انتهای عصب‌ها و (در پی آن، نقصان) لذت‌ جنسی را به حداقل برسانند، اما به‌ناچار برداشتن بخش‌هایی از کیر به‌وسیله‌ی جراحی و تغییرشکل‌دادن آن، لزومن تجربه‌ی نهایی لذت‌ جنسی فرد را تغییر می‌دهد. اگر بیضه‌ها هم برداشته‌ شده باشند، نوزاد در آینده هیچ شانسی برای تولید نسل نخواهد داشت.

برای دهه‌ها، بررسی‌ها نشان‌ داده‌اند که بیماران برای ازدواج با مردان بزرگ می‌شوند. بدین‌ترتیب، باید آن را هدف پزشکی عملکرد جنسی زنان دانست.

جراح‌ها نوزاد زن ژنتیکی به‌دنیا‌آمده با ساختمان بدنی درونی زنانه اما ساختمان بدنی بیرونی مردانه را عمومن با برداشتن بافت کیری (phallic tissue) درمان می‌کنند. آن‌ها سپس به‌وسیله‌ی جراحی، واژن جدیدی (neo-vagina) می‌سازند. این روش‌ها هم‌چونان رایج هستند هرچند که متن‌های پزشکی نشان‌ می‌دهند که حدود پنج‌درصد از این نوزادان زن ژنتیکی، امکان احساس مردبودن را در دوران بزرگ‌سالی دارند. به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای نرخ بالایی از عارضه‌های پزشکی برای واژن‌های ساخته‌شده در نوزادان و کودکان خردسال وجود دارد و برخی از گونه‌های عمل جراحی واژن (vaginoplasty) می‌توانند خطر ابتلا به سرطان را افزایش‌ دهند. و دوباره این‌که در بسیاری از موردها هیچ ضرورت پزشکی برای انجام این‌گونه جراحی‌ها وجود ندارد؛ این عمل‌ها براساس این باور انجام می‌شوند که بدن می‌بایست تا جای ممکن در دسته‌بندی مرد یا زن قرار گیرد.

از منظر تاریخ، جراحان تلاش‌ کرده‌اند تا بیشتر کودکان آشکارا بیناجنسی را بیشتر به زن تبدیل‌ کنند. چرا زن؟ جراحان برای سال‌ها به کارآموزان خود چونین گفته‌اند: «سوراخ را می‌توان ایجاد کرد اما نمی‌توان ستونی را ساخت». به‌عبارت‌دیگر،‌ ساختن کیری قابل‌قبول از راه جراحی دشوار است درحالی‌که ساختن سوراخی قابل‌قبول آسان‌تر است. باور بر این است که شما باید یکی از آن دو را داشته باشید و ساختن زن آسان‌تر است چراکه در تفکر جراح‌ها، او تنها می‌بایست پذیرایی منفعل برای یک کیر باشد. برای دهه‌ها، نتایج بررسی‌های این جراحی‌ها نشان‌ داده است که آیا بیماران برای ازدواج با مردان بزرگ می‌شوند یا خیر. بدی‌ترتیب باید آن را هدف پزشکی عملکرد جنسی‌ زنان دانست.

هیچ‌‌یک از حامیان حقوق بیناجنسی مخالف این نیست که اگر نوزادی برای زنده‌ماندن نیازمند جراحی‌ای است، آن جراحی باید انجام‌ شود. چونین جراحی‌های مداخله‌جویانه‌ای ضروری هستند. برای نمونه، زمانی‌که غده‌های جنسی (اندام‌هایی که معمولن به‌شکل تخمدان یا بیضه درمی‌آیند) یک کودک، سرطانی می‌شوند، اما بیشتر جراحی‌های بیناجنسی ابتدای‌ کودکی به‌دلیل ضرورت‌ پزشکی انجام‌ نمی‌شوند. بلکه به‌دلیل میل پزشکان به تبدیل اندام‌های‌ جنسی یک کودک، به چیزی که شکل و عملکرد آن از دیدگاه فرهنگی قابل قبول‌تر باشد، انجام می‌شوند.

این‌گونه جراحی‌های اندام‌ جنسی با داشتن عارضه‌های جانبی بالقوه، عمومن به‌جای کاهش خطر جسمانی برای کودک، این خطر را افزایش‌ می‌دهند. از دیدگاه جراح، جراحی‌ها می‌توانند بدون نقص انجام‌ شوند، اما احتمال این‌که بیماران در آینده از انجام این جراحی‌های انتخابی تغییر جنسیت (sex-altering) پشیمان‌ شوند کم نیست.

هرچند که بسیاری فکر می‌کنند بحث بیناجنسی در درجه‌ی نخست درباره‌ی تعیین جنسیت نوزاد در هنگام تولد است؛ اما درحقیقت، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که با تفاوت‌های رشد جنسی به‌دنیاآمده‌اند و فعال حقوق بیناجنسی شده‌اند، از جنسیت هنگام‌ تولد خود ناراضی نیستند. بلکه سازوکار پزشکی را به‌دلیل قطع یا تغییر بخش‌هایی از بدنشان مورد انتقاد قرار می‌دهند؛ چراکه متخصصان در برخی موارد پزشکی بعدها درباره‌ی تاریخچه‌ی پزشکی‌شان به آن‌ها دروغ گفتند و آن‌ها را به این دلیل و با این بهانه جراحی‌ کردند که قابل پذیرش نیستند؛ درحالی‌که آن‌ها باید مورد پذیرش قرار می‌گرفتند و از حقوقی که سایر افراد از داشتن آن لذت می‌برند، برخوردار می‌شدند.

بااین‌حال، پزشکانی که این‌گونه جراحی‌ها را انجام‌ می‌دهند، بر این باور هستند که درخواست والدین اجازه‌ی انجام این کار را به آن‌ها می‌دهد. آن‌ها می‌گویند (درحالی‌که نبود شواهد کافی را می‌پذیرند): «والدین ممکن است با برقرارکردن پیوند عاطفی با نوزادی که بدنش به‌عنوان یک پسر یا دختر، غیرمعمول است مشکل‌ داشته باشند و بنابراین، جراحی می‌تواند پیوند میان والدین و نوزادان را بهبود بخشد».

خواسته‌ی حامیان حقوق بیناجنسی برای کودکان به‌دنیاآمده با رشد جنسی متفاوت، داشتن چیزی است که باید از داشتنش لذت می‌بردند و آن، حق تصمیم‌گیری‌ای است که آیا خودشان خواهان تغییر اندام‌های‌ جنسی بدنشان هستند یا نه. اگر بی‌طرفانه به موضوع نگاه‌ کنیم، این حق تصمیم‌گیری که آیا شما می‌خواهید بخش‌های جنسی بدنتان تغییر کند یا نه، خواسته‌ی زیادی است؟

کمیته‌ی مبارزه با شکنجه‌ی سازمان ملل متحد با داشتن این حق موافق است. این کمیته با تشویق فعالان حقوق بیناجنسی برای محکوم‌کردن چیزی که بسیاری آن را «ناقص‌سازی اندام‌ جنسی بیناجنسی» (IGM) می‌نامند، جراحی‌های بیناجنسی بیمارستان‌های کودکان سراسر دنیا را بررسی می‌کند. «مارکوس باور» و «دنیلا ترافر» از اعضای گروه بین‌المللی «آی‌جی‌ام را پایان دهید» (Stop IGM) با همکاری حامیان دیگر،‌ بر این کمیته برای به‌رسمیت‌شناختن جراحی‌های بیناجنسی کودکان به‌عنوان نقض حقوق بشر، به شکل تأثیرگذاری فشار آورده‌اند.

در نتیجه، کمیته‌ی مبارزه با شکنجه، آلمان، سوئیس، اتریش، دانمارک، هنگ‌کنگ و فرانسه را به شکل رسمی محکوم‌ کرده است و از استرالیا و آمریکا خواسته است تا میزان این‌گونه جراحی‌هایی را که در کشورشان انجام می‌شود گزارش‌ دهند. این کمیته هم‌چونین از استرالیا و آمریکا خواسته است تا راهکارهای مدنی و کیفری‌ای دردسترس را برای کسانی اعلام کنند که به‌شکل ناخواسته تحت عقیم‌سازی یا جراحی یا درمان پزشکی غیرضروری و برگشت‌ناپذیر قرارگرفته‌اند. گروه حامی حقوق قانونی «اینتراکت» (interACT) که در آمریکا فعالیت‌ می‌کند، از این تحقیقات حمایت‌ می‌کند. آمریکا یکی از امضاکنندگان پیمان‌نامه‌ی مبارزه با شکنجه (Convention Against Torture) است و محکوم‌شدن توسط این کمیته، اعلامیه‌ی شرم‌آوری به همه‌ی دنیا خواهد بود که آمریکا در پایبندی به تعهدات خود شکست‌ خورده ‌است. هرچند که این محکومیت هیچ سازوکار اجرایی ندارد و آمریکا هم مانند بسیاری از کشورها گاهی در پایبندی به آرمان‌های پیمان‌نامه شکست‌ می‌خورد.

بسیاری از افرادی که ناقص‌سازی اندام‌ جنسی زنانه (FGM) را اشتباه می‌دانند، به‌دقت یا به‌اندازه‌ی‌کافی درباره‌ی آن‌چه که هر روزه بر کودکان بیناجنسی می‌گذرد فکر نمی‌کنند.

به‌عنوان فردی که بیست سالی می‌شود که مدافع حقوق انسان‌های بیناجنسی است، از تلاش‌ها و فشارهایی که به شناخته‌شدن بیناجنسی به‌عنوان یک مسأله‌ی حقوق بشری کمک‌ کرده‌اند، حمایت‌ می‌کنم. هرچند که درنهایت به مفیدبودن اصطلاح «ناقص‌سازی اندام‌ جنسی بیناجنسی» باور ندارم. برای نمونه، من فکر نمی‌کنم که انجام‌داندن چونین جراحی‌هایی برای بزرگ‌سالان (بیناجنسی یا تراجنسیتی) درصورتی‌که به‌طورکامل از خطرهای آن آگاه باشند، غیرمنطقی باشد. به‌همین‌دلیل من با «ناقص‌ساز» خواندن این جراحی‌ها موافق نیستم.

بااین‌وجو،د من کاملن به علت انتخاب اصطلاح آی‌جی‌ام (IGM) که درحقیقت بازتاب اصطلاح «ناقص‌سازی اندام‌ جنسی زنانه» (FGM) است، احترام‌ می‌گذارم؛ عملی که در بعضی فرهنگ‌ها با قطع‌کردن اندام‌های‌ جنسی دختران سعی در قراردادن آن‌ها در چارچوب هنجارهای اجتماعی دارد. بسیاری از افرادی که اف‌جی‌ام (FGM) را اشتباه‌ می‌دانند، به‌دقت یا به‌اندازه‌ی‌ کافی درباره‌ی آن‌چه که هر روزه بر کودکان بیناجنسی می‌گذرد فکر نمی‌کنند و آرزوی ما درست‌اندیشیدن آن‌هاست.

اف‌جی‌ام به شکل گسترده‌ای به‌عنوان بیزاری از زنان و بربریت محکوم شده‌ است و در بسیاری از کشورها غیرقانونی اعلام‌ شده است. برای نمونه، آمریکا در سال ۱۹۹۶ میلادی جهت جلوگیری از شکل‌های سنتی قطع اندام‌ جنسی‌ زنانه‌ی افراد زیر هجده سال، آن را ممنوع‌ کرد. اما امروزه در بیشتر دستگاه‌های‌ پزشکی دنیا تغییردادن اندام‌های‌ جنسی کودک بیناجنسی به چیزی که تقریبن به الگوهای فرهنگی نزدیک باشد، نه‌تنها قابل‌پذیرش است بلکه ضروری و انسانی دانسته می‌شود.

در حقیقت، قوانین مخالف اف‌جی‌ام (برای نمونه،‌ ممنوعیت کوچک‌کردن چوچوله در کودکان) گاهی دقیقن آن‌چه را که در برخی جراحی‌های بیناجنسی اتفاق‌ می‌افتد تشریح‌ می‌کند. در سراسر دنیا قوانین زیادی وجود دارند که می‌توانند از کودکان بیناجنسی حمایت‌ کنند، اما در مورد آن‌ها اجرا نمی‌شوند. پزشکان متخصص دلیل آن را خاص‌بودن بیناجنسی دانسته‌اند و بنابراین آن را موضوعی می‌دانند که والدین باید درباره‌اش تصمیم‌گیری کنند.

گروهی بین‌المللی‌ از متخصصان مجاری ادراری کودکان (جراحانی که این‌گونه جراحی‌ها تخصص اصلی‌شان است) به‌تازگی و به‌طور مشخص تلاش‌های کمیته‌ی مبارزه با شکنجه‌ی سازمان ملل متحد را نپذیرفتند؛ با اصرار بر این‌که این جراحی‌ها جهت برآوردن خواسته‌های والدین و کمک‌ به فرد جهت دستیابی به عملکرد جنسی رضایت‌بخش و ثبات در هویت جنسی‌ در آینده‌ی فرد، ضروری است.

هرچند که ادعای این متخصصان مجاری ادراری بر چند فرضیه‌ی مشکوک استوار است. این ادعا در آغاز فرض‌ می‌کند که یک پزشک می‌تواند به‌درستی حدس‌ بزند که یک نوزاد بیناجنسی درنهایت با چه هویت جنسی‌ای احساس راحتی خواهد داشت. آشکار شدن هورمون‌ها پیش از تولد به‌طور متوسط بر این‌که بزرگ‌سالان درنهایت چه هویت جنسی‌ای خواهند داشت تأثیرگذار است و به پزشکان در حدس‌ هویت‌ جنسی‌ای که یک کودک دست‌آخر آن را احساس خواهد کرد کمک‌ می‌کند، اما در موارد بسیاری بزرگسالان برای کودکان اشتباه حدس‌ زده‌اند.

گرفتن بافت‌ جنسی از کودکی که ممکن است در آینده به آن نیاز داشته‌ باشد، بر پایه‌ی حدس شناسایی هویت جنسی نهایی کودک، بسیار مشکل‌ساز است. موارد ثبت‌شده‌ی فراوانی از بزرگ‌سالان بیناجنسی‌ وجود دارد که به دختر تبدیل‌ شده بودند درحالی‌که در بزرگ‌سالی خود را مرد می‌دانستند. جراح‌ها بافتی را که در نهایت به کیر تبدیل می‌شود (phallic tissue)، در زمان نوزادی از این مردها جدا کردند. برخی، بیضه‌هایشان هم از آن‌ها جدا شده بود.

بسیار مهم است بدانیم که حتا اگر نوزاد با جنسیتی که به او داده‌ شده است بزرگ‌ شود و احساس راحتی کند، ممکن است نخواهد بافت‌ جنسی‌اش بدون هیچ ضرورتی از او گرفته شود. بااین‌وجود،‌ نظر متخصصان مجاری ادراری بر این باور استوار است که برای رسیدن به عملکرد جنسی‌ رضایت‌بخش در آینده، داشتن اندام‌های‌ جنسی با شکل و کارکرد رایج، ضروری است، اما این درباره‌ی همه‌ی افراد درست نیست.

بر اساس مطالعات تاریخی من (کمک‌هزینه‌ی تحصیلی‌ای که من را به‌سمت پیوستن به جنبش حقوق بیناجنسی هدایت‌ کرد) از آن‌چه که پیش از دوران جدید جراحی‌ها بر انسان‌های بیناجنسی گذشت،‌ می‌توانم بگویم که بسیاری از افراد دارای اندام‌های‌ جنسی بیناجنسی، بدون انجام جراحی‌های اصلاحی (corrective) به آن‌چه که خودشان به‌عنوان عملکرد جنسی‌ رضایت‌بخش می‌دانستند، رسیدند. زمانی‌که جراحی‌ها امکان‌پذیر شدند، عده‌ای به‌سمت انجام آن کشید ه‌شدند، اما بسیاری با این تشخیص که نیازی برای به‌خطرانداختن آن‌چه که کارکرد خوبی داشت احساس نمی‌کردند، به‌سمت جراحی‌ها نرفتند. آن‌ها از ظاهر و کارکرد اندام‌های‌ جنسی خود راضی بودند.

تمایل متخصصان مجاری ادراری به پافشاری بر این امر بوده‌ است که بیماران ناراضی گذشته، تنها از جراحی‌هایی رنج‌ بردند که به‌خوبی جراحی‌های امروزه نبودند. بااین‌حال، واقعیت این است که هرگونه جراحی، خطری برای بافت به همراه دارد و بافت‌ جنسی بسیار حساس است. علاوه‌براین، آشکار است که شما هرگز نمی‌توانید بافتی که از شما گرفته شده است را برگردانید. در بیست سالی که روزنامه‌نگاران بحث‌های مربوط به بیناجنسی را پوشش‌ داده‌اند، صدها بار از بیماران سابقی شنیده‌ایم که از این جراحی‌های دوران کودکی خشمگین بوده‌اند. به شکل عمومی حتا یک شخص، خوشحالی خود را از جراحی‌های انتخابی اندام‌ جنسی انتخاب‌شده توسط والدینش گزارش‌ نکرده‌ است. روزنامه‌نگاران پیوسته از من درخواست می‌کنند تا یکی برای آن‌ها پیدا کنم؛ اما نمی‌توانم.

همه‌ی ما جنسیتمان در زمان تولد براساس بهترین حدس‌ها به‌عنوان پسر یا دختر تعیین شده‌ است،‌ خواه ما در زمان تولد شبیه مردان، خواه شبیه زنان و یا بیناجنسی بوده‌ایم.

جراحی‌ها تنها مشکل نیستد؛ زمانی‌که پزشکان چیزی که اساسن تنوع بی‌خطری در رشد‌ جنسی است را به امری پزشکی بدل‌ می‌کنند، کودکان را به‌ناچار تحت معاینه‌های مکرر اندام‌ جنسی قرار می‌دهند. بسیاری از بزرگ‌سالان بیناجنسی این معاینه‌های پی‌درپی (معمولن در حضور چند کارآموز) را به‌عنوان یکی از ناراحت‌کننده‌ترین جنبه‌های تجربه‌شان توصیف‌ می‌کنند. زمانی‌که از بیناجنسی‌ها می‌پرسم که خواسته‌شان از من تلاش برای اصلاح چه‌چیزی است،‌ معمولن می‌گویند:«نمایش‌های پزشکی را پایان‌ بده! مجبورکردن کودکان به بازکردن پاهایشان و لمس‌شدن و صحبت‌کردن افرادی را که فکرمی‌کنند بدن این کودکان به‌اندازه‌ی کافی خوب نیست پایان‌بده».

از دیدگاه تاریخی، متخصصان کودکان در این زمینه تاریخ بیناجنسی را اشتباه نشان‌داده‌اند. با این ادعا که والدین نمی‌توانند کودکی را به‌عنوان پسر یا دختر بزرگ‌ ‌کنند مگراین‌که اندام‌های‌ جنسی کودک با تصور رایج از آن جنس مطابقت داشته‌ باشد. درحقیقت، پیش از دوران جدید، کودکان بیناجنسی با اندام‌ جنسی دست‌نخورده به‌عنوان دختر یا پسر بزرگ‌ شده بودند. جنسیت کودکان در زمان تولد براساس بهترین حدس‌ها به‌عنوان پسر یا دختر تعیین‌ شده بود و این امکان هم‌چونان وجود دارد و آن چیزی است که در عمل برای همه‌ی ما رخ‌ داد. خواه ما در زمان تولد شبیه مردان، خواه شبیه زنان و یا بیناجنسی بوده‌ایم.

در به‌رسمیت‌شناخه‌شدن حقوق‌ جنسی کودکان و نوجوانان، از جمله حق در معرض ناقص‌سازی اندام‌ جنسی زنانه یا خشونت‌ جنسی قرارنگرفتن و حق همجنسگرای مرد (gay) یا همجنسگرای زن (lesbian) بودن، دنیا راه درازی را پشت‌ سرگذاشته است. از این‌رو به‌نظر‌ می‌رسد که حقوق بیناجنسی هم در ادامه به‌رسمیت شناخته خواهد شد. بااین‌حال، تنش میان آن‌هایی که تنوع بیناجنسی را موضوعی حقوق بشری می‌دانند و آن‌هایی که آن را مشکلی قابل‌حل برای علم‌ پزشکی می‌دانند، نه‌تنها درحال برطرف‌شدن نیست بلکه رو به افزایش است.

پزشکانی که با فعالان حقوق بناجنسی مبارزه می‌کنند انسان‌های بدی نیستند. آن‌ها از ننگ‌ جنسی (sexual stigma) آگاهی‌ دارند و می‌خواهند از آن پیش‌گیری کنند. بدون شک داغ‌ ننگ می‌تواند انسان‌هایی با بدن بیناجنسی را درگیر کند، اما داغ‌ ننگ می‌تواند و باید در سطح‌های اجتماعی و روانی (با کمک حرفه‌ای در صورت نیاز) مدیریت شود. رویکرد پزشکی معتدل‌تر می‌تواند جدی‌گرفتن این ایده باشد که «در درجه‌ی اول، آسیب نرسان».

به‌جای این‌که از این کودکان توقع داشته‌ باشیم تا برای جای‌گرفتن در الگوهای‌ بدنی‌ اجتماع تغییر کنند، می‌توانیم آن‌چه را که از منظر رفتاری به‌عنوان والدین از یکدیگر انتظار داریم تغییردهیم. درگذشته والدین اجازه‌ی انجام آن‌چه را داشتند که برای فرزندانشان درست می‌دانستند، اما زمانی‌که به موضوع‌هایی مانند کار کودکان (child labour) یا کودک‌آزاری (child abuse) می‌رسیم، دنیا نگاهش را به‌سمت حقوق والدین (parental rights) تغییر داده است. ما هم می‌توانیم در این زمینه پیشرفت داشته‌ باشیم و بدانیم که بهترین رویکرد برای این کودکان، به‌حداقل‌رساندن آسیب به آنان و به‌حداکثررساندن پذیرش تفاوت‌ طبیعی در رشد جنسی است. این زمان مناسبی برای متخصصان کودک است تا بیناجنسی را به‌عنوان موضوعی حقوق بشری بدانند و به والدین هم برای این‌گونه فهمیدنش کمک‌ کنند.

دانلود نسخه پی‌دی‌اف
دریافت نسخه پی‌دی‌اف

نماد مقاومت بیناجنسی

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله