نخستین‌باری که به مشاور مراجعه کرد؛ ترس زیادی داشت: «خجالت می‌کشم بگویم. مردم آدم را قضاوت می‌کنند…»

لیلا در بیست‌وپنج‌سالگی برای اولین‌بار رابطه‌ی جنسی با برادرش را درحالی تجربه کرد که اصلن انتظارش را نداشت: «… من و برادرم خیلی به هم نزدیک بودیم. شرایط زندگی ما طوری بود که برادرم تنها حامی من بود. پدرم اعتیاد به الکل داشت و بعد از فوت مادرم، روزی نبود که از خشونت‌ها و آزارهای کلامی او در امان باشم. در آن شرایط بود که برادرم تنها تکیه‌گاه من شد. او همیشه مثل یک سد محکم در برابر پدرم می‌ایستاد و از من محافظت می‌کرد. ما هردو به‌شدت به‌هم از نظر عاطفی وابسته و از نظر فیزیکی نزدیک بودیم. او یک سال و نیم از من بزرگ‌تر است و ما از کودکی همیشه هم‌بازی بودیم و تمام آن تجربه‌های تلخ را باهم از سر گذرانده بودیم… آن شب وقتی به اتاقم آمد، حالتش مثل همیشه نبود. اول فکر کردم باید مست باشد. مرا بغل کرد. سرش را روی سینه‌ام گذاشت و تنم را بو کشید. قلبم لرزید. فکر کردم دلش برای مادرمان تنگ شده است لابد. چون همیشه به من می‌گفت شبیه مادرمان هستم. بعد از چند دقیقه احساس کردم که این‌جور محبت فیزیکی عادی نیست… اما از طرفی هم دلم نمی‌خواست برنجانم‌اش یا طردش کنم. موهایش را نوازش کردم و بعد همین‌طور بدون این‌که از قبل تصمیمی داشته باشیم رابطه خودش پیش رفت… صبح آن روز که به خودم آمدم، تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. انگار شب قبل جادو شده بودم. من از هم‌خوابی با برادرم  لذت برده بودم و این مرا از خودم می‌ترساند. تنهایی ما دو نفر، بی‌رحمی پدرمان با ما، شاید نیازی که هردو به محبت و پذیرش داشتیم و هم‌چونین شرایط خانوادگی تاسف‌بارمان که باعث شده بود هیچ‌کسی با ما رفت‌وآمدی نداشته باشد و هیچ‌کدام‌مان دوست صمیمی یا پارتنری نداشته باشد یا شاید مجموعه‌ای از همه‌ی این‌ها منجر به اتفاقی شد که فکرش را هم نمی‌کردم. وقتی برادرم برای بار بعدی خواست که رابطه‌ی جنسی را شروع کند، یک حس متضاد داشتم. هم دلم آن لذت را می‌خواست، هم می‌ترسیدم اگر او را پس بزنم تنها حامی‌ام را هم از دست بدهم، هم احساس گناه داشتم و …هم می‌دانستم که اگر از او بگریزم باید به پدرم پناه ببرم. پدری که اگر می‌فهمید قطعن خون به پا می‌شد. این شد که تصمیم گرفتم به رابطه با برادرم ادامه بدهم…»

درباره‌ی رابطه‌ی جنسی بین افراد یک خانواده، افرادی که پیوند خونی با یکدیگر دارند مانند دختر-پدر، مادر-پسر، خواهر-برادر و… اغلب تحقیقات کم‌تری صورت گرفته است. تابوی جهانی سکس با محارم اغلب مانع از آن می‌شود که افراد در این‌باره بیشتر بدانند و بشنوند.

درصورتی‌که سکس با محارم شکل تجاوز داشته باشد، فرد قربانی می‌تواند از نظر حقوقی علیه متجاوز اقدام کند، اما ترس از رسوایی، مجازات سنگین برای فرد خاطی و برچسب‌خوردن خود قربانی و خانواده‌اش، منجر به این می‌شود که این پرونده‌ها مسکوت باقی بمانند. اگر قربانی زیر سن قانونی باشد، افراد دیگری باید برای پایان‌دادن به این چرخه‌ی سوء‌استفاده به کمک او بشتابند که متاسفانه در این مورد هم خانواده‌ها سکوت را به رسوایی ترجیح می‌دهند.

اما در شرایطی که هر دو طرف درگیر در سکس با محارم سن قانونی داشته باشند و با رضایت وارد رابطه شوند، چقدر افراد یا دولت‌ها حق دارند در انتخاب شخصی آنان دخالت کنند؟

پاسخ به این سوال را می‌توان از  دیدگاه‌های متفاوت بررسی کرد:

مجازات بزهکاران جنسی یا حق انتخاب آزاد شریک جنسی؟

اغلب مواردی که منجر به دخالت  قانون علیه طرفین سکس با محارم می‌شود، بر اساس گزارش یک فرد سوم است. رابطه‌ی جنسی با بستگان خونی یک تابوی جهانی است و در اغلب کشورها و فرهنگ‌ها جرم انگاشته می‌شود. حساسیت عمومی درباره‌ی این موضوع شدید است. در کشورهای مسلمان حکم آن می‌تواند مرگ باشد. در اروپا و امریکای شمالی این امر می‌تواند بسته به مورد، بین پنج تا پانزده سال زندان در پی داشته باشد. کشورهایی که سکس با محارم را جرم تلقی می‌کنند، از آن تحت‌عنوان رفتاری یاد می‌کنند که بر خلاف منافع جمعی و اخلاق (عفت) عمومی است. تصویری که رویکرد قانونی از این افراد ارایه می‌دهد، مشابه متجاوزان جنسی است که باید تنبیه یا مداوا شوند زیرا از نظر روانی ازهم‌پاشیده یا از نظر جنسی غیرقابل‌مهار هستند. اما آیا به‌راستی این تصویر واقعی است؟

در برخی کشورها مانند هلند، در صورت رضایت هردو شریک، دولت خود را از دخالت در روابط شخصی افراد معذور می‌داند. این رویکرد مورد حمایت برخی از حامیان حقوق بشر هم هست که بر این باورند که افراد باید در زندگی جنسی و شخصی خود حق انتخاب آزادانه‌ی شریکشان را داشته باشند حتا اگر انتخاب‌های آنان مورد تایید اکثریت یا دولت نباشد.

این رویکرد معتقد است که حساسیت جامعه‌ها نسبت به این موضوع  مشابه همان حساسیتی است که زمانی نسبت به موضوع همجنسگرایی وجود داشته است. نهادهای وابسته به قدرت مانند مذهب و روانپزشکی همواره نوع خاصی از سکسوالیته را به‌عنوان خوب و مجاز و مشروع دسته‌بندی می‌کنند و بقیه را به‌عنوان بیماری یا جرم، از رده خارج می‌کنند. درحالی‌که باید به حق افراد بالغ برای انتخاب آزاد شریک جنسی‌شان احترام گذاشته شود. درست است که فرزندان محصول سکس با محارم، عقب‌ماندگی‌ها و نقص‌های شدید ژنتیکی دارند؛ اما مگر قرار است هر رابطه‌ی جنسی‌ای منجر به بارداری شود؟ اگر تنها دلیل این ممنوعیت، تولد نوزادان نابه‌هنجار باشد، پس رابطه‌ی جنسی برای تمام افرادی که ناقل بیماری‌های ژنتیکی‌ای چون هموفیلی هستند هم باید ممنوع شود!

درحالی‌که حامیان حق انتخاب آزاد بر مفهوم رضایت هردو طرف به‌عنوان ملاکی برای مشروعیت‌بخشیدن به سکس با محارم تاکید دارند، برخی رویکردها مانند رویکرد روانشناسی و همین‌طور رویکرد فمینیستی، مفهوم  رضایت را به چالش می‌کشند:

از دیدگاه روانشناسی، آن‌گونه که در سرگذشت لیلا هم بارز است، گاهی مفهوم رضایت مرزهای مبهمی دارد. به‌طور مثال، لیلا عاشقانه برادرش را دوست می‌دارد. هیچ‌گونه زور فیزیکی‌ای او را وادار به رابطه نکرده است. برادرش او را تهدید نکرده است که در صورت تن‌ندادن به سکس، او را رها می‌کند یا از او قطع حمایت می‌کند. لیلا حتا این‌گونه بیان می‌کند که از رابطه با برادرش لذت برده است. بااین‌حال دیدگاه  روانشناسی معتقد است که مفهوم رضایت هم خود در بستری از شرایط محیطی شکل می‌گیرد و گاهی جبر محیط یا حتا فشارهای درونی افراد ممکن است آن‌ها را به‌سوی رفتاری سوق دهد که شاید اگر در شرایط متفاوتی بودند انتخاب‌اش نمی‌کردند. برای نمونه، روانشناسان سوال می‌کنند که آیا اگر لیلا در خانواده‌ای زندگی نمی‌کرد که مادر غایب است و پدر مبتلا به اعتیاد و خشونت است… یا اگر او اقوام و دوستانی داشت که از نظر عاطفی او را مورد حمایت قرار می‌دادند، اگر او اجازه داشت بیشتر در اجتماع حضور داشته باشد، اگر فرصت این را داشت تا به دانشگاه برود و با افراد جدیدی آشنا شود، اگر اعتمادبه‌نفس و استقلال بیشتری در رابطه با برادرش داشت یا … آیا باز هم همین انتخاب را می‌کرد؟ حتا برخی روانکاوان معتقدند که به‌طور کلی، رابطه‌های بین افراد خانواده به قدری از نظر عاطفی به هم گره خورده است که نمی‌توان از انتخاب آگاهانه و با رضایت کامل سخن گفت چراکه همواره دلیل‌هایی را در ناخودآگاه افراد یا در بطن خانواده می‌توان یافت که منجر به این انتخاب خاص می‌شوند. به‌عبارت‌دیگر، این‌گونه انتخاب‌ها اغلب به‌وسیله‌ی مجموعه‌ای از شرایط جبری به فرد تحمیل می‌شوند. از این دیدگاه، هدف لیلا از تن‌دادن به رابطه‌ی جنسی با برادرش، حفظ او به‌عنوان تنها منبع حمایت و نه لذت جنسی است. هرچند ممکن است خود او از این نیت به‌طور خودآگاه باخبر نباشد. از دیدگاه روانشناسی در اغلب رابطه‌های جنسی از این دست، اغلب یک طرف رابطه بزرگ‌تر است یا قدرت و نفوذ بیشتری نسبت به طرف دیگر دارد. این قدرت و نفوذ لزومن قدرت فیزیکی یا اقتصادی نیست بلکه ممکن است نفود عاطفی باشد. معمولن طرف دوم از لحاظ شخصیتی دارای اعتمادبه‌نفس کم‌تر و از نظر عاطفی وابسته‌تر است. این الگو که بسیار رایج است، شکل این نوع رابطه‌ها را به اغوا  نزدیک‌تر می‌کند.

اغوا عبارت است از هرگونه استفاده‌ی جنسی از رابطه‌های عاطفی از طریق اعمال قدرت و تلاش برای تسلط بر فردی که قدرت کم‌تری دارد. از این دیدگاه، تمامی این نوع رابطه‌ها یک وجه استثمارگرانه دارند و بنابراین، قانون باید به نفع فرد ضعیف‌تر در این ماجرا دخالت کند. به‌ویژه این‌که موردهایی هم در این میان وجود دارند که برقراری این رابطه‌ها در بزرگسالی صرفن ادامه‌ی سوء‌استفاده‌ی جنسی‌ای است که نسبت به فرد ضعیف‌تر در کودکی اعمال شده است و در طول زمان، این رابطه برای فرد قربانی به امری عادی و روزمره تبدیل شده است. در روانشناسی تاکید بر آن است که این رفتار محصول خانواده‌های به‌شدت ازهم‌گسیخته است که در آن‌ها مرزها به شیوه‌ای بیمارگونه شکل گرفته‌اند. برخی خانواده‌درمانگران می‌گویند که فرزندانی که تلاششان برای جلب‌توجه و محبت والد بیمارشان از روش‌های دیگر با شکست مواجه می‌شود، ممکن است تلاش کنند از نظر جنسی به والدین نزدیک شوند.

دیدگاه‌های فمینیستی بر این باور هستند که همه‌ی رابطه‌ها – از جمله رابطه‌های جنسی – در سازوکاری از مناسبت‌های قدرت شکل می‌گیرند. این دیدگاه‌ها با تاکید بر فرودستی زنان، آنان را قربانیان اصلی سکس با محارم می‌دانند. زیرا در جهان مردسالار که مردان صاحب قدرت اقتصادی و سلطه‌ی سیاسی و اجتماعی هستند، زنان در وضعیتی نابرابر در مقایسه با شریک مرد خود قرار می‌گیرند. برای نمونه، لیلا در جامعه‌ای زندگی می‌کند که از زنانی مانند او حمایت کافی نمی‌شود. به‌همین‌دلیل او چاره‌ای جز این ندارد که دربرابر ستم یک مرد، برای محافظت از خود به مرد دیگری پناه ببرد. لیلا به‌دلیل تعصب پدر از تحصیل بازمانده است. او شغل و درآمدی ندارد که به پشتوانه‌ی آن بتواند از خانواده‌اش جدا شود. حتا درصورتی‌که بتواند خانه را ترک کند، قربانی مردان دیگری خواهد شد و… تمامی این‌ها در یک ساختار مردسالار رخ می‌دهد که حاصل درهم‌پیچیدگی قانون‌ها وسنت‌ها است. حتا درصورتی‌که بخواهد از درخواست‌های بعدی برادرش سرباز بزند، باید متحمل خشونت پدر شود. یا اگر تصور کنیم که برادر لیلا به او تجاوز کرده باشد و لیلا بخواهد از برادرش شکایت کند، قوانینی که توسط مردان نوشته شده‌اند، قبل از هرچیز او را مقصر قلمداد می‌کنند، او را متهم می‌کنند و به او برچسب می‌زنند…

با توجه به اهمیت این بحث و سوالات زیادی که پیرامون آن مطرح می شود در آینده در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

ادامه دارد …

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله