پوستر تئاتر «آبی مایل به صورتی» به کارگردانی ساناز بیانبخش نخست مطلب را در این‌جا بخوانید.

نمایش «خودکار بیکار» بر خلاف نمایش «آبی مایل به صورتی» دیدی از درون گود (insider perspective) نسبت به موضوع دارد که بازتاب تجربه‌ی زیسته‌ی سازنده‌ی آن به‌عنوان یک فرد ترنسکشوال است. روایت این نمایش به‌نسبت ساده است، بااین‌حال، شروعی بسیار تکان‌دهنده دارد که بی‌هیچ مقدمه‌ای از سالن انتظار آغاز می‌شود.

در این صحنه، شخصیت اصلی که یک فرد ترنسکشوال است (‌با بازی منحصربه‌فرد خود کارگردان) مورد خشونت و آزار مردی قرار می‌گیرد که تلاش دارد با زور و کتک به او لباس زنانه (مانتو و روسری) بپوشاند. این صحنه با وجود این‌که هیچ دیالوگی در آن ردوبدل نمی‌شود، به‌شدت گویا و تاثیرگذار است. خشم و دردی که در چشمان ارسطو زبانه می‌کشد در تقابل با نفرت و قساوتی که در چهره‌ی شخصیت مقابل او (‌با بازی امیرموید باوند) موج می‌زند، مخاطب را در یک ستیز درونی و منگنه‌‌ی اخلاقی قرار می‌دهد. اغلب مخاطبان از تماشای خشونت معذب می‌شوند. این مرد، سپس سامان ارسطو را که دست کمک به‌سوی مخاطبان دراز می‌کند، با کتک به‌سمت سالن اجرا می‌کشاند و تماشاچیان هم به‌دنبال آنان به داخل سالن هدایت می‌شوند.

این آغاز درخشان، در همان حال که در سکوت برگزار می‌شود، بسیار گویاست. برخلاف ساناز بیان که در آغاز نمایش خود به داستان‌سرایی می‌پردازد و از انگیزه‌ی نگارش و ساخت اثرش سخن می‌گوید، سامان ارسطو، در سکوت محض، یک سوال اساسی را مطرح می‌کند: چرا؟! مخاطب از خود می‌پرسد که چرا شخصیت ترنسکشوال نمایش باید به زور و کتک، در قالب و نقش و لباسی ظاهر شود که آن را نمی‌خواهد؟ چرا مرد متعصب اصرار دارد مانتو و روسری بر سر او کند؟ مگر این هنجارها تا چه حد اهمیت دارند؟‌ این هنجارها اساسن از کجا آمده‌اند و چگونه رسمیت پیدا کرده‌اند؟ چه تابوی بزرگی با این تغییر لباس شکسته شده است که جامعه این‌چونین در برابر آن مقاومت می‌کند؟‌ لباس در این نمایش، سمبل بیان جنسیتی است که بارها به آن اشاره می‌شود.

تئاتر خودکار بیکار - سامان ارسطو

در بخش دوم نمایش، ارسطو مشکلات افراد ترنسکشوال را در قالب بازآفرینی دو موقعیت به تصویر می‌کشد. موقعیت نخست، در باجه‌ی بانک اتفاق می‌افتد. جایی که کارمند بانک، فرزانه ارسطو را می‌شناسد و حاضر نیست به سامان ارسطو حقوق او را پرداخت کند. زیرا او در مرحله‌ی گذار (تطبیق جنسیت) قرار دارد و هنوز مدارک هویتی جدیدش را دریافت نکرده است. طنز تلخ آن‌جا روی می‌نمایاند که ارسطو از کارمند بانک می‌خواهد تا چشمانش را ببندد و سپس روسری و مانتو می‌پوشد. در این‌جا کارگردان درواقع مطلق‌گرایی و ذات‌گرایی مساله‌ی جنسیت را به سخره می‌گیرد و زیر سوال می‌برد. موقعیت بعدی در همین بخش، دو ترنسسکشوال را در کمیسیون روانشناسی به تصویر می‌کشد و داستان دردناک فقر آکادمیک، درک جنسیت‌زده، قضاوت سطحی و سقوط اخلاق در سازوکار سیستم بهداشت روان در جامعه‌ی ایران را پیش چشم مخاطب می‌نهد؛ روانشناسانی که برچسب می‌زنند و تحقیر می‌کنند. آن‌ها حاضر به گوش‌دادن نیستند زیرا خود را دانش مطلق می‌پندارند درحالی‌که حتا از حداقل استانداردهای حرفه‌ی خود هم مطلع نیستند.

سپس در یک بخش مستندگونه‌ی دوازده‌دقیقه‌ای، ارسطو با یک مهمان ترنسکشوال به گفت‌وگو می‌نشیند. از تماشاگران دعوت می‌شود تا در صورت تمایل روی صحنه بیایند، در کنار این مهمان و خود او بنشینند و هرگونه پرسشی را که در ذهن دارند مطرح کنند. حضور این افراد و گاه اعضای خانواده‌ی آن‌ها بر روی صحنه، منجر به آشنایی رویاروی مخاطب با تجربه‌ی زیسته‌ی افراد ترنسکشوال می‌شود.

بخش پایانی نمایش خودکار بیکار هم به سبک بخش نخستین، یک اجرای دونفره‌ی بدون کلام است که توسط دو بازیگر زن که در صحنه‌های پیشین هم در نقش‌های روانشناس (نادیا باوند) و مراجع (افسانه میرباقری) حضور داشتند به انجام می‌رسد. در این صحنه‌ی مفهومی، دو شخصیت سیاه‌پوش و سپیدپوش در جدال با خویشتن و همین‌طور با یکدیگر، می‌توانند نمایان‌گر چالش میان دو نیروی درونی متقابل باشند. شاید چالش میان مردانگی و زنانگی در درون یک فرد ترنسکشوال به‌طور خاص و یا مهم‌تر از آن نبرد میان «‌اصیل»‌ زیستن (خویشتن خود بودن) با نقاب به صورت زدن و پذیرفتن اقتضاعات جامعه نه‌تنها به‌عنوان یک فرد متعلق به گروه اقلیت جنسی بلکه به‌عنوان یک انسان‌. این نبرد درنهایت برنده‌ای ندارد. گویی جدال این دو نیرو را پایانی نیست.

نمایش ساناز بیان، ایران را بهشت ترنسکشوال‌ها معرفی می‌کند. همه‌چیز برای آن‌ها مهیاست؛ از فتوای صادرشده تا حمایت برای تغییر مدارک! از دید ساناز بیان، تنها مشکلی که ترنس‌ها را رنج می‌دهد خانواده‌ها و مردم (‌افکار عمومی) ‌هستند. درمقابل، سامان ارسطو از زاویه‌ای گسترده‌تر، یک ساختار معیوب را به تصویر می‌کشد. بیان در حالی ادعا می‌کند که کار او حاصل چهار سال تحقیق و پژوهش است که در پرداختن به مفهوم اقلیت، دیگری‌سازی را تقویت و تحکیم می‌کند.

درمجموع، می‌توان گفت که دید انتقادی نمایش سامان ارسطو، با فاصله‌ی زیادی کار او را نسبت به کار ساناز بیان، به رسالت هنر اصیل نزدیک‌تر ساخته است.

 

https://jensiat.info/2018/02/review-of-two-theater-on-transsexuality-trasgender-in-iran-p1/

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله