هشدار: این داستان دربارهی تجربههای مربوط به آزار جنسی در دوران کودکی، زنای با محارم و خودکشی است.

ایئن در همه‌ی [دوران] بزرگ‌سالی، از حس‌های انزوا، گناه، کمبود عزت نفس، افسردگی و اضطراب رنج می‌برده است. او هم‌چونین با «یک زندگی جنسی ناکارآمد» جنگیده و چندین‌بار اقدام به خودکشی کرده است.

ایئن «یک‌جور عجز» در وجودش را توصیف می‌کند: «فکر نمی‌کنم که هیچ‌گاه در زندگی‌ام عاشق کسی باشم [و] نمی‌دانستم عشق چیست».

هرچند ایئن هنوز با همسرش پیوند زناشویی دارد و نزدیک به پنجاه سال [در این پیوند] بوده است، او اعتراف می‌کند که چند رابطه‌ی نامشروع دارد و برای سکس با کارگران جنسی (escorts) ملاقات می‌کند.

زمانی‌که آرام‌تر است به‌شوخی به این [موضوع] به «یک شکل خیلی‌خوب درمان» ارجاع می‌دهد.

تنها در شش سال گذشته – و پس از دهه‌ها مشاوره و درمان – ایئن حس می‌کند که شروع به بهبود کرده است.

او می‌گوید «درحقیقت، فکر می‌کنم او [مادر او] احتمال دارد که خودش مورد تجاوز قرار گرفته است. دلم برایش می‌سوزد».

ایئن توضیح می‌دهد که «باید مادر مرده‌ام را فراموش کنم تا بهبود پیدا کنم».

در بستر پژوهش لوستا، ایئن [یک مورد] نامعمول است چراکه خود را به‌لحاظ ذهنی سالم می‌داند.

او می‌گوید: «از میان تمام مردانی که با آن‌ها صحبت کرده‌ام، تنها یک نفر به نظر می‌رسد که اتفاقی را که برایش افتاده است، در واقع پذیرفته است».

لوستا می‌گوید، تجاوز جنسیِ «دوران کودکی این مردان، اغلب بسیار پرجراحت (traumatic) و به‌شدت خشن است و روی رشد روانی، زیست اجتماعی و فیزیکی آن‌ها تاثیر گذاشته است».

به‌نظر می‌رسد که اثرهای این تجاوز جنسی مادر-پسر دوران کودکی، به‌هیچ‌وجه در طول زمان بهبود نمی‌یابند و ادامه خواهد داشت.

او می‌گوید «به‌نظر می‌رسید که آسیب روحی، در طول سالیان عود می‌کند. بنابراین، در حقیقت، از اواخر سی‌سالگی است که این جراحت‌ها شروع به تبدیل‌شدن به یک مساله [برای آن‌ها] می‌کنند».

خیلی از مردان در پژوهش لوستا به‌شدت به‌عنوان بزرگسال، حس «دردام‌بودن، جداافتادن، ترس و عدم اطمینان می‌کنند از این‌که از چه راهی کمک دریافت کنند و چگونه رابطه‌های قدرتی را که در آن‌ها واقع شده‌اند بفهمند».

«متاسفانه یک آقای متشخص، به‌طور کامل خانه‌نشین شده بود. او اساسن حس می‌کرد که اعتمادکردن یا این‌که به جامعه برود، کاملن غیرممکن است چون حس احترام به نفس چندانی نداشت».

به گفته‌ی لوستا، باورهای اجتماع پیرامون جنسیت به‌گونه‌ای موثر، گروهی از مردان قربانی را محروم می‌کنند از این‌که ماجرای تجاوزشان را فاش کنند و در پی آن، پشتیبانی اجتماعی دریافت کنند.

«آن‌ها شکل‌های مشابهی از جراحت، شکل‌های مشابهی از تجاوز جنسی، احساسی و فیزیکی را هم‌چون بقیه‌ی کسانی که به آنها تجاوز جنسی و لفظی شده است تجربه کرده‌اند و نیاز است که جدی گرفته شوند و نیاز دارند که باور شوند».

او می‌گوید «وقت آن رسیده است که باور سالیان را راجع به این‌که مادران تنها زنان محترم و مراقب هستند کنار گذاشت تا تجاوز جنسی به پسران توسط مادران واقعی‌شان تصدیق شود».

از نگاه هیمیش این اصرار وجود دارد که بازماندگان دیگر تجاوز مادر به پسر، به دنبال کمک باشند.

او می‌گوید «نمی‌توانید این حس را در خود نگه دارید و فکر کنید که [خودبه‌خود] از بین می‌رود، چون هیچ‌گاه از بین نمی‌رود». و او می‌داند.

*نام‌ها و برخی جزئیات فردی برای حفظ حریم شخصی افراد تغییر یافته‌اند.

پیوند به منبع

بخش نخست را در اینجا بخوانید.

بخش دوم را در اینجا بخوانید.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله